لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
آنه !
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت ،
وقتی روشنی چشمهایت ،
در پشت پرده های مه آلود اندوه ،
پنهان بود.
با من بگو
از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ،
از تنهایی معصومانه دستهایت ،
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت ،
و در گیر و دار ملال آور دوران زنگی ات ،
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟
آنه !
اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری ، در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی ،
و آینک آنه !
شکفتن و سبز شدن در انتظار توست ، در انتظار توست.
تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 94/10/7 | 10:25 صبح | نویسنده : جواد محمد موسایی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید