" باز باران با ترانه " - از زنده یاد گلچین گیلانی ...
باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
میپرند، این سو و آن سو
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.
بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.
برکهها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.
سنگها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
چشمهها چون شیشههای آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو،
میپریدم از سر جو،
دور میگشتم ز خانه.
میکشانیدم به پایین،
شاخههای بید مشکی
دست من میگشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.
می شنیدم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی
هر چه میدیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
میسرودم:
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.
این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه میبودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد. ”
اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره? خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.
جنگل از باد گریزان
چرخها میزد چو دریا
دانهها ی گرد باران
پهن میگشتند هر جا.
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را.
روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.
گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
بادها، با فوت خوانا
می نمودندش پریشان.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.
بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
میشنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی؛
“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا. ”
" گلچین گیلانی "
درباره وب
http://j-mosaee.mihanblog.com
ذکر ایام هفته
تعبیر خواب
فال حافظ
استخاره با قرآن
تقویم
منتخب دعا
منتخب طنز
آیه قرآن
رتبه الکسا
ویژه اسلایدتم
اشعار جواد
لینک دوستان
برچسبها وب
دعا و نیایش (4)
مهدی جان (2)
مهربانی (2)
مادر است دیگر (2)
جواد محمدموسایی (2)
حجاب (2)
حسینی ماندن (1)
حمایت دوست (1)
خدا کافی است (1)
خشنودی از خدا (1)
خلاقیت (1)
خلقت خدا (1)
خورشید و ماه (1)
خوشا بحال زلیخا (1)
خوشبخت (1)
دختر خوب (1)
درخواست شهادت (1)
درد و دل خدا (1)
درس ظلم ستیزی (1)
درک پرواز (1)
دست های زنانه (1)
دعایی کنی مرا (1)
دل بابایی حسین ع (1)
دلایل امامت (1)
دنیای مجازی (1)
ذات خراب (1)
رابطه با ولی امر (1)
راه عاشقی (1)
رضایت خداوند (1)
رمز شکست (1)
رنجاندن (1)
رنگ آسمان (1)
ریشه و سنگ (1)
زنان جامعه (1)
زندانی (1)
زندگی (1)
زندگی دنیا (1)
زندگی کوتاه است (1)
زیارت کربلا (1)
زیبایی افکار (1)
ساکنین قبور (1)
سبب غیبت (1)
ستارخان (1)
سخن پند آموز (1)
سخن گفتن (1)
سرآمد فضیلت ها (1)
سردار شوشتری (1)
سگ با وفا (1)
سلام مهدی جان (1)
سه ساله کربلا (1)
سوال کودک از خدا (1)
سیستم امنیتی bmw (1)
شاد کردن دیگران (1)
شازده کوچولو (1)
شاهکار یک مسلمان (1)
شرم از خدا (1)
آبرو و یخ جامد (1)
آبروی تو (1)
آدم و انسان (1)
آرامش (1)
آرایش و اشک یتیم (1)
آموزش عاشقی (1)
آنه (1)
ابوبکر و غار ثور (1)
اخلاص در جزئیات (1)
اذکار وضو (1)
اراده (1)
اژدهای دریایی (1)
استعفا ازدنیا (1)
اسلام سید علی (1)
اعتماد (1)
اعتماد به خود (1)
التماس دعا (1)
امام حال و گذشته (1)
امام زمان عج (1)
امان از دل زینب (1)
انتظار زمان (1)
انرژی حسینی (1)
اهداء عضو (1)
اهمیت مشکلات (1)
اوج حیا (1)
بابا (1)
بابا آمد (1)
بازگشت عمر (1)
بازی روزگار (1)
بخشش اندک (1)
بدون شرح (1)
بردگی در اروپا (1)
بصیرت (1)
بنده ی ضعیف خدا (1)
بهترین کارها (1)
بودن یا نبودن (1)
بیایی و نباشم (1)
پاداش زوار (1)
پاکی (1)
پدر فداکار (1)
پدر و مادر (1)
تاوان بالا رفتن (1)
ترازوی عدل و فضل (1)
تسلیم پروردگار (1)
تعالی روحی (1)
تفکرات در نماز (1)
تنهاسوختنی (1)
توبه جوانی (1)
جاده انقلاب (1)
جلب توجه دختران (1)
جواد محمد موسایی (1)
جوان بی نماز (1)
جوشش خون حسین (1)
چادر (1)
چادری هستی (1)
چرخه دانشجویی (1)
چه خوب بود ... (1)
ماشین معنوی (1)
مجادله و شوخی (1)
محبت به خرس قطبی (1)
محتاج خیر (1)
مراقبت از زبان (1)
مردان بزرگ (1)
مردم دو نوعند (1)
مرگ نزدیک (1)
مژده ای دل (1)
مسئولین (1)
معامله با خدا (1)
معلم های انسان (1)
مغناطیس حسینی (1)
مهربانی خدا (1)
میراث پدری (1)
میهمان خدا (1)
ناخدای محجبه (1)
نتیجه زندگی (1)
نشدم لایق دیدار (1)
نگاه به بالا (1)
نگاه به نامحرم (1)
نگاه حرام (1)
نماز آخر وقت (1)
نماز خوب خواندن (1)
نماز عاشقانه (1)
نوشیدن آب (1)
نیشخندی زد و .. (1)
نکته های زندگی (1)
هر چه خدا خواست (1)
هر کجا هستی .. (1)
هنر خدا (1)
هواتو کردم آقا (1)
وام ازدواج (1)
وفاداری زن و مرد (1)
وقتی بیایی ... (1)
یاد گرفتم که (1)
یاری دوستان (1)
یک قدم از تو (1)
کار فرهنگی (1)
کربلایی باشید (1)
کلاه و کلک (1)
کیسه شن (1)
شناخت آل محمد (1)
شهید و شهادت (1)
شیرمردان (1)
شیعه (1)
شیعیان (1)
شکایت در سختیها (1)
شکر گذار (1)
صبر در بلا (1)
صدای قدم ارباب (1)
صندوق صدقه ترکیه (1)
طالب ظهور واقعی (1)
طنز (1)
عالم مجازی (1)
عشق بازی (1)
عصبانیت (1)
عصبانیت وخشم (1)
علاقه و دوستی (1)
علت بی حجابی (1)
عمرسعد درون (1)
عیوب دیگران (1)
ساعت
لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
تاریخ : یادداشت ثابت - دوشنبه 94/10/8 | 11:49 صبح | نویسنده : جواد محمد موسایی | نظرات ()
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
جستجو
پیوندهای روزانه
فروشگاه کالا
ذکر ایام هفته
مدت زمان غیبت
مجلات
ربات مترجم
آرشیو مطالب
اطلاعات سایت
کلیپ منتخب
امکانات وب
بازدید امروز: 80
بازدید دیروز: 20
کل بازدیدها: 139416
تعداد کل یادداشت ها :341
آخرین بازدید تاریخ : 103/9/3
ساعت : 3:58 ع