دلسوخته ای دیدم به کنجی داد میزد ...
ز غم های دلش فریاد میزد ...
آمان از او گرفته بود فقری ...
که دائم همره او بود رنجی ...
نداری دودمانش داده بر باد ..
نداری دلبرش را برده از یاد ..
دلش پر غم و چشمانی که تر شد ...
گلویش بغض سنگینی به بر شد ...
بگفتا من گمانم بت پرستم ...
که حال من چنین تنها و پستم ...
خدای من چرا چشمی ندارد ...
خدای من چرا سمعی ندارد ...
چرا حال مرا تنها نهاده ...
چرا همسایه ی غمها نهاده ...
خدا تا کی چنین ما را بخواهد ..
خدا تا کی مرا تنها گذارد ..
نمی خواهم خدای ناتوان را ..
نمی خواهم چنین نامهربان را ..
خدا دردی زمن درمان نکرده ..
خدا یک دم مرا خندان نکرده ...
خدا عشق مرا از من جدا ساخت ...
خدا بدبختیش بر من روا ساخت ...
چنین ربی کجایش مهربان است ...
چنین ربی همیشه ناتوان است ...
هر آنکس فوته ای بنهاده بر سر ...
مرا پندی کند الصبر الصبر ...
برو جم کن که عمر من تمام است ...
حبیبم دست دیگر شادکام است ...
خدا مال تو هست ای شیخ پولدار ...
به تو هی می دهد صد حور دلدار ..
برایت ازدواج را ساده ساخته ..
کنیزی ، صیغه ای آماده ساخته ..
تو میدانی فشار زندگی چیست ؟
تو میدانی همه عمر بردگی چیست ؟
تو میفهمی که عشقت با کسانیست ...
چرا چون پول و جای زندگانیست ...
کجا میفهمی از بیکاری ما ...
کجا میفهمی از بیماری ما ...
اگر من هم خدایم پول میداد ...
برایش من بکردم داد و بیداد ...
مرا تا کی چنین درد و فغان است ..
مرا تا کی خدا نا مهربان است ...
بگفتم من رفیقم کاین خدا هست ...
که مادر را به ماها این عطا هست ...
پدر بخشیدت و او مهربان هست ..
برای بنده اش او نگران است ..
درست است این جهان نامهربان است ..
که این ظلمی از آن دیگران است ...
خداوندی که روزی بخش مور است ...
چطور از روزی بنده به دور است ...
خداوندی که داده جان به ماها ...
چگونه می پسندد رنج جانا ...
هر آنچه رنج و بدبختی به بار است ..
برای ظلم و سرسختی به بار است ...
عطا های خدا چون بی شمار است ...
بدو کافر شوند چون اختیار است ...
هر آنکس کفر ورزید بی حصار است ...
زمین خوار و جهان خوار ، بی قرار است ...
به هر راهی و کاری میزند دست ...
که حق مردمان را می خورد پست ...
و این می شد که ما بیچارگانیم ...
بجز درگاه او راهی نداریم ...
خدارا دوست می دار ای رفیقم ...
خدا تنها پناه ماست عزیزم ...
بگفتا دوستم یا رب ببخشید ..
بگفتا معذرت و آنگه بخندید ...
خدای مهربان من تو هستی ..
مرا بر تند گویی ببخشی ..
جواد محمد موسایی 29/10/94